Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ارتباط
2 . لینک
3 . متصل کردن
4 . لینک کردن (کامپیوتر)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
link
/lɪŋk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ارتباط
رابطه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اتصال
پیوند
رابطه
ربط
مترادف و متضاد
bond
connection
tie
link between A and B
ارتباط بین (آ) و (ب)
There’s a link between smoking and heart disease.
ارتباطی بین سیگار کشیدن و بیماری قلبی وجود دارد.
link with something/somebody
ارتباط یا رابطه با چیزی/کسی
1. diplomatic links between the two countries
1. روابط دیپلماتیک بین دو کشور
2. Their links with Mexico are still strong.
2. روابط آنها با مکزیک همچنان قوی است.
to forge/establish links
رابطه به وجود آوردن/ایجاد کردن
Organizers of the project hope that international links will be forged.
مسئولین [برگزارکنندگان] پروژه امیدوارند که روابط بینالمللی بهوجود بیاید.
2
لینک
پیوند (سایت)
1.To visit our other website, click on this link.
1. برای بازدید از وبسایت دیگر ما، روی این لینک کلیک کنید.
[فعل]
to link
/lɪŋk/
فعل گذرا
[گذشته: linked]
[گذشته: linked]
[گذشته کامل: linked]
صرف فعل
3
متصل کردن
پیوند دادن، ارتباط دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اتصال دادن
وصل کردن
متصل کردن
مترادف و متضاد
associate
connect
fasten
join
detach
separate
1.A network of routes links towns and villages.
1. شبکهای از راهها، شهرها و روستاها را (به هم) متصل میکند.
2.The explosions are not linked in any way.
2. (این) انفجارها بههیچوجه (با هم) در ارتباط نیستند.
to link A to B
(آ) را به (ب) متصل کردن
The video cameras are linked to a powerful computer.
دوربینهای فیلمبرداری به یک کامپیوتر قدرتمند متصل هستند.
to link A with B
(آ) را با (ب) پیوند دادن
The Channel Tunnel links Britain with the rest of Europe.
تونل "مانش" بریتانیا را به اروپا پیوند میدهد [وصل میکند].
to link something together
چیزی را به هم متصل کردن
Four boxes were linked together.
چهار جعبه به هم متصل بودند.
4
لینک کردن (کامپیوتر)
پیوند دادن
to link A to B
چیزی را به چیزی لینک کردن
Anyone who has a website can link theirs to another site.
هرکس که وبسایت داشته باشد میتواند آن را به سایتی دیگر لینک کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
lining
linguistics
linguistic
linguist
linguini
link up
link-up
linkedln
linking verb
linkman
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان