[اسم]

lip

/lɪp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لب

معادل ها در دیکشنری فارسی: لب
  • 1.He licked his lips.
    1. او لب‌هایش را لیس زد.
  • 2.My lips are dry from the cold.
    2. لب‌های من از سرما خشک شده‌اند.

2 حرف بی‌ادبانه

informal
  • 1.I don't want any lip out of you!
    1. دیگر هیچ حرف بی‌ادبانه‌ای نمی‌خواهم ازت بشنوم!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان