صفت small در این مفهوم اشاره دارد به کوچک بودن اندازه چیزی. مثال:
"a little dog" (یک سگ کوچک)
".It is in a little box" (ان در داخل یک جعبه کوچک است.)
2
کمسن
کوچک، کوچولو
مترادف و متضاد
small
young
elder
old
1.Her little boy isn't well.
1.
(حال) پسر کوچک او خوب نیست.
2.She's my little sister.
2.
او خواهر کوچک من است.
3.When you were little your hair was really curly.
3.
وقتی تو کمسن بودی موهایت خیلی فرفری بود.
poor little thing
کوچولوی بیچاره/طفلکی/حیوونکی
The poor little thing! It's lost its mother.
طفلکی! مادرش را از دست داده است.
کاربرد صفت little به معنای کمسن/کوچک
- صفت little در این مفهوم اشاره دارد به کمسن و سال بودن یک فرد. مثال:
".When you were little your hair was really curly" (وقتی تو کمسن بودی موهایت خیلی فرفری بود.)
2.
Let's wait just a little bit longer before I call them.
2.
بیایید قبل از اینکه به آنها زنگ بزنم، فقط کمی بیشتر صبر کنیم.
کاربرد قید little به معنای کمی
قید little به کم بودن میزان چیزی اشاره دارد. مثال:
".Let's wait just a little bit longer before I call them" (بیایید قبل از اینکه به آنها زنگ بزنم، فقط کمی بیشتر صبر کنیم.)
[تخصیص گر]
little
/ˈlɪt̬.əl/
6
کمی
کم، اندکی
مترادف و متضاد
some
a lot of
a little milk/sugar/tea, etc.
کمی شیر/شکر/چای/ ...
1.
Let's have a little milk.
1.
بیایید کمی شیر بخوریم.
2.
There was little doubt in my mind.
2.
شک کمی در ذهنم بود.
a little of something
اندکی از چیزی
I've only read a little of the book so far.
من تا الان فقط اندکی از آن کتاب را خواندهام.
کاربرد تخصیصگر little
از تخصیصگر little برای بیان کم بودن میزان چیزی استفاده میشود. little با اسامی غیرقابل شمارش بهکار میرود. مثال:
".I understood little of what he said" (میزان کمی از چیزی که او گفت را فهمیدم.)
"a little milk" (کمی شیر)