[فعل]

to live

/lɪv/
فعل ناگذر
[گذشته: lived] [گذشته: lived] [گذشته کامل: lived]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زندگی کردن

مترادف و متضاد breathe exist have life be dead die
  • 1.Where do you live?
    1. کجا زندگی می‌کنی؟
to live + adv/adj of place
در جایی زندگی کردن
  • 1. He lives in a house with four other students.
    1. او در یک خانه با چهار دانشجوی دیگر زندگی می‌کند.
  • 2. Most students live on campus.
    2. بیشتر دانشجوها در پردیس (دانشگاه) زندگی می‌کنند.
  • 3. She lived her whole life in a little town in New Mexico.
    3. او تمام زندگی‌اش را در یک شهر کوچک در "نیومکزیکو" زندگی کرد.
  • 4. We live in Seattle.
    4. ما در "سیاتل" زندگی می‌کنیم.
کاربرد فعل live به معنای زندگی کردن
فعل live در مفهوم "زندگی کردن" به‌طور کلی به معنای زنده بودن و نفس کشیدن است.
- در مکانی به‌خصوص زندگی کردن. مثال:
".Most students live on campus" (بیشتر دانشجوها در پردیس (دانشگاه) زندگی می‌کنند.)
- در زمانی به‌خصوص زندگی کردن. مثال:
".He lived four centuries ago" (او چهار قرن پیش زندگی می‌کرد.)

2 زنده بودن زنده ماندن

معادل ها در دیکشنری فارسی: زنده بودن زنده ماندن
مترادف و متضاد remain alive
to live to do something
تا زمان انجام کاری زنده ماندن
  • She lived to see her first grandchild.
    او زنده ماند و نوه اولش را دید.
to live (for a period of time)
برای مدتی زنده ماندن
  • He's not expected to live for more than a few months.
    انتظار نمی‌رود که او چندین ماه بیشتر زنده باشد [بماند].
[صفت]

live

/laɪv/
غیرقابل مقایسه

3 زنده (برنامه و ...) در حال پخش

مترادف و متضاد real-time recorded
a live concert/recording/broadcast ...
یک کنسرت/ضبط/برنامه و... زنده
  • 1. There will be live TV coverage of tonight’s big match.
    1. از مسابقه بزرگ امشب پوشش تلویزیونی زنده انجام خواهد شد.
  • 2. This evening there will be a live broadcast of the debate.
    2. امشب، یک برنامه زنده از آن مناظره پخش خواهد داشت.
کاربرد صفت live به معنای زنده
صفت live در مفهوم "زنده" اشاره دارد به یک برنامه تلویزیونی، کنسرت و یا نمایشی که بصورت زنده و در زمان حال در حال اجرا و پخش شدن است و از قبل ضبط نشده است. مثال:
"a live concert" (یک کنسرت زنده)
"This evening there will be a live broadcast of the debate" (امشب یک پخش زنده از مناظره وجود خواهد داشت.)

4 زنده

معادل ها در دیکشنری فارسی: زنده
live animals
حیوانات زنده
  • 1. Protesters want to stop the export of live sheep and cattle.
    1. معترضان خواستار توقف صادرات گوسفند و گاو زنده هستند.
  • 2. They have done many cruel experiments on live animals.
    2. آن‌ها آزمایش‌های بی‌رحمانه زیادی روی حیوانات زنده انجام داده‌اند.

5 برق‌دار (سیم) [هر چیزی که برق در آن در جریان باشد]

  • 1.Be careful – those wires are live.
    1. مراقب باش؛ آن سیم‌ها برق دارند.
  • 2.Don’t touch that wire – it’s live!
    2. به آن سیم دست نزن؛ برق دارد!

6 فعال (لینک در وب)

  • 1.Here are some live links to other aviation-related web pages.
    1. این هم چند لینک فعال به سایر وب‌سایت‌های مرتبط با هوانوردی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان