[فعل]

to live with

/lɪv wɪð/
فعل گذرا
[گذشته: lived with] [گذشته: lived with] [گذشته کامل: lived with]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 با کسی زندگی کردن

مترادف و متضاد live together
  • 1.She's living with her boyfriend.
    1. او (دارد) با دوست‌پسرش زندگی می‌کند.

2 ساختن (با چیزی) تحمل کردن

  • 1.I just had to learn to live with the pain.
    1. من فقط باید یاد می‌گرفتم با درد بسازم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان