Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . وارد سیستم شدن (کامپیوتر)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to log on
/lɔg ɑn/
فعل ناگذر
[گذشته: logged on]
[گذشته: logged on]
[گذشته کامل: logged on]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
وارد سیستم شدن (کامپیوتر)
مترادف و متضاد
log in
1.I logged on to my Twitter account.
1. وارد حساب توئیترم شدم.
2.You need a password to log on.
2. برای وارد سیستم شدن، به یک گذرواژه نیاز داری.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
like a broken record
like a bear with a sore head
like a bat out of hell
like
likable
like a cat on a hot tin roof
like a cat on hot bricks
like a cat that got the cream
like a chicken with its head cut off
like a child in a sweet shop
کلمات نزدیک
log off
log into a bank account
log in
log cabin
log
log out
loganberry
logarithm
logbook
loge
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان