Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حجم زیاد
2 . تعداد زیاد
3 . جرم (فیزیک)
4 . مراسم عشای ربانی (مسیحیت)
5 . جمعی
6 . عام
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
mass
/mæs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حجم زیاد
کپه، توده بزرگ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
توده
حجم
دسته
کپه
انبوه
مترادف و متضاد
heap
pile
stack
1.A mass of snow and rocks was falling down the mountain.
1. توده بزرگی از برف و سنگ داشت از کوه پایین میافتاد.
2.The hill appeared as a black mass in the distance.
2. تپه از دور شبیه به یک توده سیاه به نظر میرسید.
2
تعداد زیاد
شمار زیاد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خیل
مترادف و متضاد
abundance
large number
multitude
a mass of something/somebody
تعداد زیادی از چیزی/کسی
1. He sorted through the mass of images scattered across the table
1. او تعداد زیادی از عکسهایی که روی میز پخش شده بودند را مرتب کرد.
2. There was a mass of cyclists in the competition.
2. تعداد زیادی دوچرخهسوار در مسابقه وجود داشت.
3
جرم (فیزیک)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ثقل
جرم
مترادف و متضاد
size
weight
1.This stone has a mass of 46.3 kg.
1. این سنگ جرمی 46.3 کیلوگرمی دارد.
to calculate the mass of something
جرم چیزی را محاسبه کردن
They calculated the earth’s mass.
آنها جرم زمین را محاسبه کردند.
4
مراسم عشای ربانی (مسیحیت)
(Mass)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مراسم عشای ربانی
to go to Mass
به مراسم عشای ربانی رفتن
1. Our Lady wouldn't go to Mass without gloves.
1. خانم ما بدون دستکش به مراسم عشای ربانی نمیرفت.
2. She goes to Mass every Sunday.
2. او هر یکشنبه به مراسم عشای ربانی میرود.
[صفت]
mass
/mæs/
غیرقابل مقایسه
5
جمعی
1.The victims were buried in a mass grave.
1. قربانیان در یک گور جمعی دفن شدند.
mass demonstrations/destruction
اعتراضات/کشتار جمعی
These weapons were used to commit mass destruction.
این سلاحها برای انجام کشتار جمعی استفاده میشدند.
6
عام
مردمی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عام
1.He committed a mass murder.
1. او به یک قتل عام دست زد.
2.They hope the new movie will appeal to a mass audience.
2. آنها امیدوارند فیلم به مذاق مخاطب عام خوش بیاید.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
masquerade costume
masquerade
masonry
mason
mask
mass production
massage
masses
masseuse
massive
کلمات نزدیک
masquerade
masque
masonry
mason
masochistic
mass construction
mass grave
mass media
mass murder
mass murderer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان