Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حداکثر
2 . حداکثر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
maximum
/ˈmæksəməm/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حداکثر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حداکثر
حداکثر
ماکزیمم
مترادف و متضاد
greatest
highest
maximal
minimum
1.The committee anticipated the maximum attendance of the first day of the performance.
1. کمیته انتظار حداکثر شرکتکننده [حضوریابی حداکثری] در روز اول نمایش را داشت.
2.We would like to exhibit this rare collection to the maximum number of visitors.
2. ما میخواهیم این مجموعه کمیاب را به حداکثر (تعداد) بازدیدکننده نشان دهیم.
[اسم]
maximum
/ˈmæksəməm/
غیرقابل شمارش
2
حداکثر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیشینه
مترادف و متضاد
limit
upper limit
utmost
minimum
1.Chris acknowledged that the maximum he had ever walked in one day was fifteen miles.
1. "کریس" متوجه شد که حداکثر (مسافتی) که تا به حال در یک روز راه رفته بود پانزده مایل بود.
2.This plane can carry a maximum of 150 people.
2. این هواپیما میتواند حداکثر 150 نفر را حمل کند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
maximize
maximally
maximal
maxi
mauve-pink
may
may beetle
may bug
maybe
mayetiola destructor
کلمات نزدیک
maximize
maximization
maxim
max
mawkish
maxine
may
may as well
may day
may i help you?
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان