[اسم]

meat

/miːt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گوشت

معادل ها در دیکشنری فارسی: لحم گوشت
مترادف و متضاد flesh
to eat meat
گوشت خوردن
  • I don't eat meat - I'm vegetarian.
    من گوشت نمی‌خورم؛ گیاهخوار هستم.
to have meat in ...
(در) چیزی گوشت داشتن
  • Does this dish have meat in it?
    آیا این غذا گوشت دارد؟
white/red meat
گوشت سفید[گوشت پرنده، ماهی]/قرمز [گوشت دام]
  • White meat is supposed to be healthier.
    گمان می‌رود که گوشت سفید سالم‌تر است.
cooked/raw meat
گوشت پخته شده/خام
  • How will I know when the meat is cooked?
    من از کجا بدانم کی گوشت پخته شده‌است؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان