Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . گوشت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
meat
/miːt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گوشت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لحم
گوشت
مترادف و متضاد
flesh
to eat meat
گوشت خوردن
I don't eat meat - I'm vegetarian.
من گوشت نمیخورم؛ گیاهخوار هستم.
to have meat in ...
(در) چیزی گوشت داشتن
Does this dish have meat in it?
آیا این غذا گوشت دارد؟
white/red meat
گوشت سفید[گوشت پرنده، ماهی]/قرمز [گوشت دام]
White meat is supposed to be healthier.
گمان میرود که گوشت سفید سالمتر است.
cooked/raw meat
گوشت پخته شده/خام
How will I know when the meat is cooked?
من از کجا بدانم کی گوشت پخته شدهاست؟
تصاویر
کلمات نزدیک
measuring jug
measuring glass
measuring cup
measurement
measured
meat ball
meat grinder
meat tenderizer
meatball
meatloaf
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان