[اسم]

mechanism

/ˈmɛkəˌnɪzəm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سازوکار مکانیزم

معادل ها در دیکشنری فارسی: سازوکار مکانیسم
مترادف و متضاد apparatus procedure process system
  • 1.The mechanism for collecting taxes needs revising.
    1. سازوکار جمع‌آوری مالیات نیاز به بازبینی دارد.
  • 2.These automatic cameras have a special focusing mechanism.
    2. این دوربین‌های اتوماتیک مکانیزم فوکوس مخصوصی دارند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان