Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مدال
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
medal
/ˈmed.əl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مدال
نشان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نشان
مدال
1.an Olympic medal
1. یک مدال المپیک
2.He was awarded a medal for bravery.
2. مدالی برای شجاعت به او اعطا شد.
3.She won three gold medals.
3. او سه مدال طلا برد.
تصاویر
کلمات نزدیک
mechanized
mechanize
mechanization
mechanism
mechanics
medalist
medallion
meddle
meddler
meddlesome
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان