[اسم]

merit

/ˈmɛrət/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مزیت سود، شایستگی

معادل ها در دیکشنری فارسی: استحقاق حسن منقبت فضل لیاقت
formal
مترادف و متضاد benefit goodness strength value worth inferiority
  • 1.I can't see any merit in your proposal.
    1. من هیچ مزیتی در پیشنهاد شما نمی‌بینم.
  • 2.My brother was promoted because of merit, not because of friendship.
    2. برادرم به خاطر شایستگی ترفیع گرفت، نه به خاطر دوستی.
  • 3.There is little merit in lying to those you love.
    3. سود اندکی در دروغ گفتن به آنهایی که دوست داری وجود دارد.
[فعل]

to merit

/ˈmɛrət/
فعل ناگذر
[گذشته: merited] [گذشته: merited] [گذشته کامل: merited]

2 سزاوار بودن شایسته بودن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سزاوار بودن
formal
مترادف و متضاد deserve earn
  • 1.This suggestion merits further discussion.
    1. این پیشنهاد سزاوار بحث بیشتر است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان