Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ادغام شدن
2 . ادغام کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to merge
/mɜrʤ/
فعل ناگذر
[گذشته: merged]
[گذشته: merged]
[گذشته کامل: merged]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ادغام شدن
یکی شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ادغام شدن
1.The country's two biggest banks are planning to merge.
1. دو تا از بزرگترین بانکهای کشور تصمیم دارند ادغام شوند.
2.The stream merges with the river here.
2. نهر در این مکان با رودخانه یکی میشود.
2
ادغام کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ادغام کردن
1.They decided to merge the two companies into one.
1. آنها تصمیم گرفتند که آن دو شرکت را (به یک شرکت) ادغام کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
mercury
mercilessly
merchandise
menuridae
menurae
meridian
meringue
merited
merlin
mermaid
کلمات نزدیک
meretricious
merengue
merely
mere
mercy killing
merger
meridian
meringue
meristem
merit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان