Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شلختگی
2 . نابسامانی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
mess
/mes/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شلختگی
درهم و برهمی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هچل
مترادف و متضاد
disarray
disorder
untidiness
to be in a mess
درهم و برهم بودن
The house is in a mess.
خانه درهم و برهم است.
to make a mess
خرابکاری کردن/گند بالا آوردن/همه جا را نامرتب کردن
The kids made a mess in the bathroom.
بچهها در دستشویی گند بالا آوردند.
2
نابسامانی
(وضع) نابسامان، (وضع) دشوار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ریدمان
1.She said that her life was a mess.
1. او گفت که زندگیاش نابسامان است.
to be in a mess
در وضعیت نابسامانی بودن
The company's finances are in a mess.
امور مالی شرکت در نابسامانی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
mesquite
mesosphere
mesopotamia
meson
mesomorph
mess about
mess around
mess up
message
message board
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان