[فعل]

to mill about

/mɪl ɐbaʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: milled about] [گذشته: milled about] [گذشته کامل: milled about]

1 بی‌هدف پرسه زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: در هم لولیدن
مترادف و متضاد mill around
  • 1.Fans were milling about outside the hotel.
    1. هوادارها بیرون هتل بی‌هدف پرسه می‌زدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان