[فعل]

to mince

/mɪns/
فعل گذرا
[گذشته: minced] [گذشته: minced] [گذشته کامل: minced]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چرخ کردن (گوشت و...)

معادل ها در دیکشنری فارسی: چرخ کردن
مترادف و متضاد grind
  • 1.Mince the meat up with some onion and garlic.
    1. گوشت را با کمی پیاز و سیر چرخ کنید.
minced beef
گوشت گاو چرخ‌کرده

2 ریزریز کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ریزریز کردن
  • 1.Mince the onions.
    1. پیازها را ریزریز کن.
[اسم]

mince

/mɪns/
غیرقابل شمارش

3 گوشت چرخ کرده

معادل ها در دیکشنری فارسی: قیمه
  • 1.a pound of mince
    1. یک پوند گوشت چرخ کرده
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان