Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . چرخ کردن (گوشت و...)
2 . ریزریز کردن
3 . گوشت چرخ کرده
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to mince
/mɪns/
فعل گذرا
[گذشته: minced]
[گذشته: minced]
[گذشته کامل: minced]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
چرخ کردن (گوشت و...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چرخ کردن
مترادف و متضاد
grind
1.Mince the meat up with some onion and garlic.
1. گوشت را با کمی پیاز و سیر چرخ کنید.
minced beef
گوشت گاو چرخکرده
2
ریزریز کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ریزریز کردن
1.Mince the onions.
1. پیازها را ریزریز کن.
[اسم]
mince
/mɪns/
غیرقابل شمارش
3
گوشت چرخ کرده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قیمه
1.a pound of mince
1. یک پوند گوشت چرخ کرده
تصاویر
کلمات نزدیک
minatory
minaret
mina
min.
min
mince pie
mincemeat
mincer
mind
mind game
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان