Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . [ضمیر ملکی اول شخص مفرد]
2 . معدن
3 . مین (نوعی بمب زیر زمین یا زیر آب)
4 . منبع
5 . حفاری کردن
6 . استخراج کردن (از معدن)
7 . مینگذاری کردن
8 . با مین نابود کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[ضمیر]
mine
/mɑɪn/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
[ضمیر ملکی اول شخص مفرد]
مال من، برای من
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مال من
1."Whose bag is this?" "It's mine."
1. «این کیف مال کیست؟» «مال من است.»
2.She's an old friend of mine.
2. او یکی از دوستان قدیمی من است.
3.That's mine.
3. آن برای من است.
4.You go your way and I'll go mine.
4. تو راه خودت را برو و من راه خودم را میروم.
5.Your son is the same age as mine.
5. پسر شما همسن پسر من است.
[اسم]
mine
/mɑɪn/
قابل شمارش
2
معدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
معدن
کان
کانسار
مترادف و متضاد
pit
quarry
a copper/diamond/gold ... mine
معدن مس/الماس/طلا و...
1. A gold mine was reported to have been found in that area.
1. گزارش شده بود که یک معدن طلا در آنجا پیدا شدهاست.
2. The island has been seriously polluted by a copper mine.
2. آن جزیره توسط یک معدن مس بهطور جدی [بهشدت] آلوده شدهاست.
3
مین (نوعی بمب زیر زمین یا زیر آب)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مین
1.His jeep ran over a mine and he was killed.
1. اتومبیل جیپ او از روی یک مین رد شد و او کشته شد.
4
منبع
معدن (اصطلاحی)
مترادف و متضاد
repository
reservoir
source
a mine of something
منبع/معدن چیزی
The text is a mine of information for biographers and historians.
این متن، منبعی از اطلاعات برای شرح حال نویسان و تاریخنگاران است.
[فعل]
to mine
/mɑɪn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: mined]
[گذشته: mined]
[گذشته کامل: mined]
صرف فعل
5
حفاری کردن
حفر کردن، کندن
مترادف و متضاد
dig
excavate
quarry
to mine something (for something)
چیزی را برای چیزی حفاری کردن
The area has been mined for slate for centuries.
این منطقه قرنهاست برای سنگ لوح حفاری میشود.
to mine for something
برای چیزی حفاری کردن
They were mining for gold.
آنها داشتند برای طلا حفاری میکردند.
6
استخراج کردن (از معدن)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استخراج کردن
مترادف و متضاد
extract
to mine something (from somewhere)
چیزی را (از جایی) استخراج کردن
1. Diamonds are mined in South Africa.
1. الماس در آفریقای جنوبی استخراج میشوند.
2. The company came to the area to mine phosphate.
2. شرکت برای استخراجکردن فسفات به این منطقه آمد.
3. Uranium is mined from deep underground.
3. اورانیوم از اعماق زمین استخراج میشود.
7
مینگذاری کردن
مترادف و متضاد
lay explosive mines
to mine someplace
جایی را مینگذاری کردن
The coastal route had been mined.
مسیر ساحلی مینگذاری شده بود.
8
با مین نابود کردن
با مین منفجر کردن
to mine something
چیزی را با مین منفجر/نابود کردن
The UN convoy was mined on its way to the border.
کاروان سازمان ملل متحد در راهش به مرز با مین نابود شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
mindlessly
mindless
mindfully
mind's eye
mind
miner
mineral
mineral water
minestrone
ming
کلمات نزدیک
mindy
mindset
mindless
mindful
minder
minefield
minehunter
miner
mineral
mineral spring
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان