[صفت]

modest

/ˈmɑːdɪst/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more modest] [حالت عالی: most modest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پوشیده (لباس)

a modest dress
یک پیراهن پوشیده

2 ناچیز محقر

معادل ها در دیکشنری فارسی: محقر
  • 1.They live in a modest house, considering their wealth.
    1. نسبت به ثروتشان، آنها در خانه‌ای محقر زندگی می‌کنند.
modest amount of something
مقدار ناچیز از چیزی
  • She had saved a modest amount of money.
    او مقدار ناچیزی پول پس‌انداز کرده بود.

3 فروتن متواضع، کم‌ادعا، افتاده

  • 1.she was a modest girl.
    1. او دختری متواضع بود.
to be modest about something
درباره چیزی متواضع بودن
  • He was always modest about his role in the Everest expedition.
    او همیشه درباره نقشش در سفر اکتشافی اورست متواضع بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان