Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نور ماه
2 . شغل دوم داشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
moonlight
/ˈmuːn.lɑɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نور ماه
مهتاب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مهتابی
مهتاب
1.In the moonlight, she was more beautiful.
1. در نور ماه، او زیباتر بود.
[فعل]
to moonlight
/ˈmuːn.lɑɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: moonlighted]
[گذشته: moonlighted]
[گذشته کامل: moonlighted]
صرف فعل
2
شغل دوم داشتن
شبها کار کردن
informal
1.She has to moonlight or she won't make rent.
1. او باید شغل دوم داشته باشد وگرنه پول کرایه خانهاش را درنمیآورد.
توضیحاتی در رابطه با moonlight
واژه moonlight به معنای شغل دوم داشتن است. شغلی که ساعت کاری آن هنگام شب است.
تصاویر
کلمات نزدیک
moonbeam
moon around
moon about
moon
mooli
moonlighting
moonlit
moonrise
moonset
moonstruck
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان