Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مادر بودن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
motherhood
/ˈmʌðərhʊd/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مادر بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مادری
1.Motherhood suits her.
1. مادر بودن به او میآید.
2.She’s struggling to combine motherhood and a career as a lawyer.
2. او دارد تقلا میکند تا مادر بودن را با شغل وکیل بودن ترکیب کند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
mother wit
mother hubbard
mother-in-law
mother's day
mother
motion
motion picture
motion sickness
motionless
motivate
کلمات نزدیک
motherboard
mother-to-be
mother-of-pearl
mother-in-law
mother's day
mothering
motherland
motherless
motherly
mother’s day
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان