Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (با چیزی گرم) پوشاندن
2 . خفه کردن (صدا)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to muffle
/ˈmʌfl/
فعل گذرا
[گذشته: muffled]
[گذشته: muffled]
[گذشته کامل: muffled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(با چیزی گرم) پوشاندن
در پتو و... پیچیدن
1.She muffled the child up in a blanket.
1. او کودک را دور یک پتو پیچید.
2
خفه کردن (صدا)
کاهش دادن (شدت صدا)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خاموش کردن
1.He tried to muffle the alarm clock by putting it under his pillow.
1. او سعی کرد صدای زنگ ساعت را با گذاشتن آن زیر بالش، خفه کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
muffin
muff
muezzin
muesli
mudskipper
muffled
muffled sound
muffler
mug
mug shot
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان