[اسم]

mug

/mʌg/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لیوان (دسته‌دار) ماگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: لیوان
مترادف و متضاد beaker
  • 1.I made myself a large mug of hot chocolate and went to bed.
    1. برای خودم یک لیوان بزرگ شکلات داغ درست کردم و به تختخواب رفتم.
a coffee mug
لیوان قهوه (خوری)

2 آدم احمق آدم ساده‌لوح

مترادف و متضاد fool simpleton

3 قیافه صورت، ریخت

informal
مترادف و متضاد face
[فعل]

to mug

/mʌg/
فعل گذرا
[گذشته: mugged] [گذشته: mugged] [گذشته کامل: mugged]

4 زورگیری کردن اخاذی

  • 1.She had been mugged in the street in broad daylight.
    1. او در روز روشن در خیابان مورد زورگیری واقع شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان