[اسم]

mule

/mjuːl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قاطر

معادل ها در دیکشنری فارسی: اَستَر قاطر
  • 1.I saw a man on a mule.
    1. من مردی را سوار بر یک قاطر دیدم.

2 صندل روفرشی

3 قاچاقچی (مواد مخدر)

  • 1.The authorities believe these men are important figures in the drug trade, not merely mules.
    1. مقامات باور دارند این مردها صرفا قاچاقچی نیستند و افراد مهمی در قاچاق مواد هستند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان