Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . قاطر
2 . صندل روفرشی
3 . قاچاقچی (مواد مخدر)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
mule
/mjuːl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
قاطر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اَستَر
قاطر
1.I saw a man on a mule.
1. من مردی را سوار بر یک قاطر دیدم.
2
صندل روفرشی
3
قاچاقچی (مواد مخدر)
1.The authorities believe these men are important figures in the drug trade, not merely mules.
1. مقامات باور دارند این مردها صرفا قاچاقچی نیستند و افراد مهمی در قاچاق مواد هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
mulct
mulch
mulberry
muhammad
mugshot
mule driver
mull over
mullah
mullet
multi-function
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان