[فعل]

to muster

/ˈmʌstər/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: mustered] [گذشته: mustered] [گذشته کامل: mustered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فراخواندن (ارتش) احضار کردن

مترادف و متضاد gather
  • 1.The troops mustered.
    1. سربازان فراخوانده شدند.
to muster an army
ارتش را فراخواندن

2 (شهامت و...) به خرج دادن گردآوری کردن، جمع کردن، به دست آوردن

مترادف و متضاد summon
  • 1.Finally I mustered up the courage to ask her out.
    1. بالاخره شهامت به خرج داده و به او درخواست دوستی دادم.
  • 2.He could muster only 154 votes at the election.
    2. او توانست تنها 154 رأی در انتخابات به دست بیاورد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان