Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فراخواندن (ارتش)
2 . (شهامت و...) به خرج دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to muster
/ˈmʌstər/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: mustered]
[گذشته: mustered]
[گذشته کامل: mustered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فراخواندن (ارتش)
احضار کردن
مترادف و متضاد
gather
1.The troops mustered.
1. سربازان فراخوانده شدند.
to muster an army
ارتش را فراخواندن
2
(شهامت و...) به خرج دادن
گردآوری کردن، جمع کردن، به دست آوردن
مترادف و متضاد
summon
1.Finally I mustered up the courage to ask her out.
1. بالاخره شهامت به خرج داده و به او درخواست دوستی دادم.
2.He could muster only 154 votes at the election.
2. او توانست تنها 154 رأی در انتخابات به دست بیاورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
mustard gas
mustard
mustang
mustafa
mustached
muster station
musty
mutability
mutable
mutant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان