[فعل]

to mutter

/ˈmʌtər/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: muttered] [گذشته: muttered] [گذشته کامل: muttered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (زیر لب) غرغر کردن زیر لب گفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: من من کردن
  • 1.He muttered something about the restaurant being too expensive.
    1. او زیر لب چیزی درباره (زیادی) گران بودن رستوران گفت.
  • 2.He was muttering to himself.
    2. او داشت (زیر لب) با خود غرغر می‌کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان