[فعل]

to nab

/næb/
فعل گذرا
[گذشته: nabbed] [گذشته: nabbed] [گذشته کامل: nabbed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قاپیدن (به‌سرعت) گرفتن

informal
  • 1.Who's nabbed my drink?
    1. چه کسی نوشیدنی من را قاپید؟

2 بازداشت کردن دستگیر کردن

informal
مترادف و متضاد collar
  • 1.He was nabbed by the police for speeding.
    1. او به‌خاطر سرعت غیرمجاز توسط پلیس بازداشت شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان