Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سوزن
2 . عقربه
3 . برگ سوزنی
4 . سوزن زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
needle
/ˈniːd.əl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سوزن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سوزن
a hypodermic needle
سوزن زیرپوستی
a needle and thread
سوزن و نخ
2
عقربه
1.The compass needle points north.
1. عقربه قطبنما شمال را نشان میدهد.
3
برگ سوزنی
pine needles
برگهای سوزنی (درخت) کاج
[فعل]
to needle
/ˈniːd.əl/
فعل گذرا
[گذشته: needled]
[گذشته: needled]
[گذشته کامل: needled]
صرف فعل
4
سوزن زدن
با سوزن سوراخ کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آجیدن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
neediness
needfully
needful
needer
needed
needle bearing
needle biopsy
needle blight
needle bush
needle cast
کلمات نزدیک
need to do
need something like a hole in the head
need
ned
nectarine
needle-nose pliers
needlecraft
needless
needless to say
needlessly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان