[اسم]

needle

/ˈniːd.əl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سوزن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سوزن
a hypodermic needle
سوزن زیرپوستی
a needle and thread
سوزن و نخ

2 عقربه

  • 1.The compass needle points north.
    1. عقربه قطب‌نما شمال را نشان می‌دهد.

3 برگ سوزنی

pine needles
برگ‌های سوزنی (درخت) کاج
[فعل]

to needle

/ˈniːd.əl/
فعل گذرا
[گذشته: needled] [گذشته: needled] [گذشته کامل: needled]

4 سوزن زدن با سوزن سوراخ کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آجیدن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان