[صفت]

neurotic

/nʊˈrɑːtɪk/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 روان‌رنجور دارای اختلال عصبی

معادل ها در دیکشنری فارسی: روان‌نژند
  • 1.a brilliant but neurotic actor
    1. یک بازیگر باهوش اما روان‌رنجور
  • 2.She became neurotic about keeping the house clean.
    2. او درباره تمیز نگه داشتن خانه دچار اختلال عصبی شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان