Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دل چیزی را داشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
not have the heart to do something
/nɒt hæv ðə hɑːt tuː duː ˈsʌmθɪŋ/
1
دل چیزی را داشتن
دل نیامدن
informal
1.I don't have the heart to tell him that his dog died.
1. دلم نمیآید که به او بگویم سگش مرده است.
2.I don't have the heart to tell him the truth.
2. دل گفتن حقیقت به او را ندارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
not have the foggiest idea
not have the faintest idea
not have a leg to stand on
not have a heart
not have a clue
not hear of
not lay a glove on someone
not likely
not nearly
not necessarily
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان