[فعل]

to nourish

/ˈnɜrɪʃ/
فعل گذرا
[گذشته: nourished] [گذشته: nourished] [گذشته کامل: nourished]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تغذیه کردن تقویت کردن، پروردن

formal
مترادف و متضاد feed provide for sustain
  • 1.After the operation, our doctor plans to nourish my mother with vitamins and good food.
    1. بعد از عمل دکتر ما قصد دارد مادرم را با ویتامین و غذاهای خوب تقویت کند.
  • 2.It was easy to detect that the skinny boy was not well nourished.
    2. آسان بود که تشخیص دهیم آن پسر لاغر به خوبی تغذیه نشده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان