[اسم]

nuisance

/ˈnuː.səns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مزاحم دردسر، مزاحمت

معادل ها در دیکشنری فارسی: مزاحم
  • 1.I hate to be a nuisance, but could you help me?
    1. از اینکه مزاحم باشم متنفرم، اما می‌توانی کمکم کنی؟
  • 2.I've forgotten my umbrella - what a nuisance!
    2. چترم را فراموش کرده‌ام - عجب دردسری!
  • 3.public nuisance
    3. مزاحمت عمومی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان