Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اطاعت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
obedience
/oʊˈbidiəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اطاعت
فرمانبرداری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اطاعت
اِنقیاد
پیروی
تمکین
متابعت
1.children were taught to show their parents obedience.
1. به بچهها آموزش داده بود که از والدینشان اطاعت کنند.
2.Most teachers expect complete obedience from their students.
2. بیشتر معلمها انتظار اطاعت کامل را از دانشآموزان خود دارند.
تصاویر
کلمات نزدیک
obdurate
obama
ob-gyn
oats
oatmeal
obedient
obediently
obeisance
obelisk
obese
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان