[اسم]

obedience

/oʊˈbidiəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اطاعت فرمان‌برداری

معادل ها در دیکشنری فارسی: اطاعت اِنقیاد پیروی تمکین متابعت
  • 1.children were taught to show their parents obedience.
    1. به بچه‌ها آموزش داده بود که از والدینشان اطاعت کنند.
  • 2.Most teachers expect complete obedience from their students.
    2. بیشتر معلم‌ها انتظار اطاعت کامل را از دانش‌آموزان خود دارند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان