Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مطیع
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
obedient
/əˈbiːdiənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more obedient]
[حالت عالی: most obedient]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مطیع
فرمانبردار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حرفشنو
سربهراه
مطیع
فرمانبر
مترادف و متضاد
acquiescent
compliant
dutiful
disobedient
rebellious
unruly
1.Obedient to his father's wishes, Guy did not explore any further.
1. "گای" که مطیع خواستههای پدرش بود، بیش از این تحقیق نکرد.
2.The obedient dog came when his master beckoned.
2. سگ مطیع هنگامی که صاحبش با اشاره او را صدا کرد، جلو آمد.
3.When parents make reasonable requests of them, the majority of my friends are obedient.
3. بیشتر دوستانم زمانی که والدینشان از آنها درخواستهای منطقی میکنند، مطیع هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
obedience plant
oatmeal
oath
oatcake
oat
obeisance
obelisk
obese
obesity
obey
کلمات نزدیک
obedience
obdurate
obama
ob-gyn
oats
obediently
obeisance
obelisk
obese
obesity
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان