Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . چاقی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
obesity
/oʊˈbisəti/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
چاقی
چاقی مفرط
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چاقی
formal
specialized
مترادف و متضاد
corpulence
fatness
anorexia
emaciation
1.At the medical convention the topic discussed was the prevention of childhood obesity.
1. موضوع گردهمایی پزشکی، جلوگیری چاقی مفرط در دوران کودکی بود.
2.Obesity is considered a serious disease.
2. چاقی مفرط، بیماری جدی قلمداد می شود.
3.The salesman tactfully referred to Jack's obesity as "stoutness".
3. فروشنده با زیرکی چاقی "جک" را تنومندی تلقی کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
obese
obelisk
obeisance
obedient
obedience plant
obey
object
objection
objective
objectively
کلمات نزدیک
obese
obelisk
obeisance
obediently
obedient
obey
obfuscate
obituary
object
objection
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان