Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شی
2 . مفعول (دستور زبان)
3 . هدف
4 . مخالفت کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
object
/ˈɑb.dʒɪkt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جرم
چیز
شی
عین
مترادف و متضاد
article
item
thing
everyday objects
اشیای مورد استفاده در زندگی روزمره/دم دستی
everyday objects such as cups and saucers
اشیای مورد استفاده در زندگی روزمره مانند فنجان و نعلبکی
a metal/glass/plastic ... object
یک شی فلزی/شیشهای/پلاستیکی و...
There was a small metal object in the corner of the room.
یک شی فلزی کوچک گوشه اتاق بود.
2
مفعول (دستور زبان)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مفعول
1.Your sentence lacks a proper object.
1. جمله شما فاقد یک مفعول مناسب است.
Object pronouns
ضمایر مفعولی
3
هدف
قصد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مقصود
کام
object of something
هدف چیزی
The object of this game is to score more points than the opposing team.
هدف این بازی این است که امتیاز بیشتری از تیم حریف کسب کنید.
[فعل]
to object
/ˈɑb.dʒɪkt/
فعل ناگذر
[گذشته: objected]
[گذشته: objected]
[گذشته کامل: objected]
صرف فعل
4
مخالفت کردن
اعتراض کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اعتراض کردن
مخالفت کردن
مخالف بودن
1.No-one objected when the boss said it was time to go home.
1. هیچکس اعتراض نکرد، وقتی که رییس گفت وقت رفتن به خانه است.
2.Would anyone object if we started the meeting now?
2. آیا کسی مخالفت میکند اگر ما جلسه را الان آغاز کنیم؟
to object to somebody/something
به کسی/چیزی اعتراض کردن
Many local people object to the building of the new airport.
بسیاری از افراد محلی به ساخت فرودگاه جدید اعتراض کردند.
to object to doing something/to somebody doing something
به انجام چیزی/کاری توسط کسی اعتراض داشتن
I really object to being charged for parking.
من واقعا به جریمه شدن برای پارک کردن اعتراض دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
obituary
obfuscate
obey
obesity
obese
objection
objectionable
objective
objectively
objectivity
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان