Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رد کردن (چیزی قدیمی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
off one's hands
/ɔf wʌnz hændz/
1
رد کردن (چیزی قدیمی)
از دست چیزی خلاص شدن
1.I would like to get my old refrigerator off my hands so that I can buy a new one.
1. من دوست دارم یخچال قدیمی ام را رد کنم برود تا بتوانم یک یخچال جدید بخرم.
تصاویر
کلمات نزدیک
off form
off duty
off and on
off
of no consequence
off one's noodle
off one's rocker
off one's trolley
off one’s trolley
off season
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان