Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اداره کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to officiate
فعل گذرا و ناگذر
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اداره کردن
نظارت کردن، اجرا کردن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
official
officer
office building
office block
office
offload
offshore
offshore rig
offspring
often
کلمات نزدیک
offhandedly
offertory
oestrus
oedipal
odoriferous
officiating
offload
ogress
oiler
ole
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان