[فعل]

to offload

/ˌɔːfˈləʊd/
فعل گذرا
[گذشته: offloaded] [گذشته: offloaded] [گذشته کامل: offloaded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تخلیه کردن (بار)

مترادف و متضاد unload
  • 1.The goods were offloaded at the dock.
    1. کالاها در اسکله تخلیه شدند.

2 تخلیه کردن (احساسات، نگرانی و...) بازگو کردن (مشکلات، نگرانی و...)

  • 1.It's nice to have someone you can offload your problems onto.
    1. خوب است یک نفر را داشته باشی که بتوانی مشکلاتت را برایش بازگو کنی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان