Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . روی
2 . به علاوه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[حرف اضافه]
on top of
/ɑn tɑp ʌv/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
روی
در بالای
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بالای
در بالای
سر
بر فراز
1.Books were piled on top of one another.
1. کتابها روی همدیگر تلنبار شده بودند.
2
به علاوه
علاوه بر این
1.He gets commission on top of his salary.
1. او علاوه بر حقوقش حق کمیسیون هم میگیرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
on top
on time
on tick
on the wrong track
on the whole
on top of the world
on top of which
on track
on your own
on-air
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان