[عبارت]

one thing leads to another

/wʌn θɪŋ lidz tu əˈnʌðər/

1 بقیه ماجرا طوری دست به دست هم داد اتفاقات جوری پشت سر هم رخ دادند

  • 1.He offered me a ride home one night, and, well, one thing led to another and now we're married!
    1. او یک شب پیشنهاد کرد که من را تا خانه برساند و راستش بقیه ماجرا طوری دست به دست هم داد که حالا با هم زن و شوهریم!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان