[اسم]

outfit

/ˈaʊtfɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لباس (ست کامل)

معادل ها در دیکشنری فارسی: لباس
  • 1.a Superman outfit
    1. لباس سوپرمن
  • 2.a wedding outfit
    2. لباس عروس
  • 3.She was wearing an expensive new outfit.
    3. او یک دست لباس جدید گران قیمت پوشیده بود.
[فعل]

to outfit

/ˈaʊtfɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: outfitted] [گذشته: outfitted] [گذشته کامل: outfitted]

2 تجهیز شدن مجهز کردن

  • 1.The ship was outfitted with a 12-bed hospital.
    1. کشتی مجهز به یک بیمارستان دوازده تخته بود.
  • 2.They had enough swords and suits of armor to outfit an army.
    2. آنها به حد کافی شمشیر و زره داشتند که بتوانند یک ارتش را مجهز کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان