[فعل]

to outweigh

/ˌaʊtˈweɪ/
فعل گذرا
[گذشته: outweighed] [گذشته: outweighed] [گذشته کامل: outweighed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ارزیدن چربیدن، سنگینی کردن

  • 1.The benefits of this treatment far outweigh the risks.
    1. مزیت‌های این روش درمانی خیلی بر ریسکش می‌ارزد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان