[اسم]

pan

/pæn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تابه

معادل ها در دیکشنری فارسی: ماهیتابه
مترادف و متضاد frying pan saucepan
  • 1.Heat the milk in the small pan.
    1. شیر را در تابه کوچک گرم کن.

2 کفه

معادل ها در دیکشنری فارسی: کفه
[فعل]

to pan

/pæn/
فعل گذرا
[گذشته: panned] [گذشته: panned] [گذشته کامل: panned]

3 به باد انتقاد گرفتن (فیلم و ...) انتقاد کردن

informal
مترادف و متضاد censure criticize lambaste commend praise
  • 1.The critics panned the play.
    1. منتقدان، آن نمایش را به باد انتقاد گرفتند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان