[فعل]

to pant

/pænt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: panted] [گذشته: panted] [گذشته کامل: panted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نفس نفس زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: هن و هون کردن نفس نفس زدن له‌له زدن
  • 1.She finished the race panting heavily.
    1. او مسابقه را تمام کرد (درحالی که) داشت به شدن نفس نفس می زد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان