[فعل]

to pass for

/pæs fɔr/
فعل گذرا
[گذشته: passed for] [گذشته: passed for] [گذشته کامل: passed for]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خود را جای کسی/چیزی زدن (کسی) به‌عنوان کسی/چیزی خوردن، شبیه کسی/چیزی شدن

to pass for somebody/something
خود را جای کسی/چیزی جا زدن
  • 1. He speaks the language so well he could easily pass for a German.
    1. او آن‌قدر خوب به (آن) زبان صحبت می‌کند که به‌راحتی می‌تواند خودش را جای یک آدم آلمانی بزند.
  • 2. I really want to go and see the film, but I don't think I'd pass for 18.
    2. من واقعاً دوست دارم بروم و فیلم را ببینم، اما فکر نمی‌کنم به یک آدم هجده ساله بخورم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان