[قید]

past

/pæst/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گذشته پس از

مترادف و متضاد after before
  • 1.It's half past three.
    1. (ساعت) سی دقیقه از سه گذشته [سه و نیم] است.
  • 2.The class started at half past five.
    2. کلاس سی دقیقه پس از پنج [پنج و نیم] آغاز شد.
کاربرد قید past به معنای گذشته یا پس از
واژه past در مفهوم "گذشته" یا "پس از" برای اعلام کردن ساعت به کار می‌رود. مثال:
".The class started at half past five" (کلاس سی دقیقه پس از پنج آغاز شد.)
[اسم]

past

/pæst/
غیرقابل شمارش

2 گذشته (دستور زبان)

معادل ها در دیکشنری فارسی: ماضی
  • 1.The past of "change" is "changed."
    1. گذشته "change"واژه "changed" است.
کاربرد اسم past به معنای گذشته در دستور زبان
اسم past در مفهوم "گذشته" در دستور زبان، اشاره دارد به اعمال و اتفاقاتی که در گذشته رخ داده‌اند. این اسم در واقع حالت فعل را در جمله توصیف می‌کند و اشاره به زمان آن دارد. این اسم همیشه با حرف تعیین the به‌کار می‌رود. مثال:
".The past of "change" is "changed" (گذشته "change" واژه "changed" است.)

3 گذشته (زمان)

معادل ها در دیکشنری فارسی: سابق مافات گذشته
  • 1.She always asks about my past.
    1. او همیشه از گذشته‌ام (سوال) می‌پرسد.
the recent past
گذشته اخیر
  • The optimistic economic climate of the recent past has gone.
    جو اقتصادی خوش‌بینانه گذشته اخیر از بین رفته است.
the distant/remote past
گذشته دور
  • Rivers of molten lava clearly flowed here in the distant past.
    رودهایی از مواد مذاب ذوب‌شده مشخصا در گذشته دور از اینجا عبور کرده است.
to forget the past
گذشته را فراموش کردن
  • Forget the past and focus on the future.
    گذشته را فراموش کن و به آینده تمرکز کن.
to live in the past
در گذشته زندگی کردن
  • You’ve got to stop living in the past.
    تو باید دست از زندگی کردن در گذشته برداری.
[صفت]

past

/pæst/
غیرقابل مقایسه

4 گذشته قبلی، سابق

in past years/centuries/ages/weeks ...
سال‌ها/قرن‌ها/دوران/هفته‌ها و... گذشته
  • During the past two weeks, 12 people have died of the disease.
    در طول دو هفته گذشته، دوازده نفر از این بیماری مرده‌اند.
past president/member/winner ...
رئیس (جمهور)/عضو/برنده قبلی [سابق]
  • 1. a celebration for past and present employees of the newspaper
    1. جشنی برای کارمندان سابق و کنونی روزنامه
  • 2. a past president of the golf club
    2. رئیس قبلی باشگاه گلف
[حرف اضافه]

past

/pæst/

5 فراتر

  • 1.She's past the age where she needs a babysitter.
    1. سن او فراتر از آن است که احتیاج به پرستار بچه داشته باشد.

6 آن طرف بالاتر

past + a particular place
بالاتر از یک مکان خاص
  • 1. Go past the church.
    1. به آن طرف کلیسا برو [از کلیسا عبور کن یا کلیسا را رد کن].
  • 2. We live in the house just past the church.
    2. ما در خانه‌ای درست بالاتر از کلیسا زندگی می‌کنیم.

7 بعد از گذشته از

past + a particular time
بعد از [گذشته از] + یک زمان خاص
  • 1. It was past midnight when we got home.
    1. وقتی به خانه رسیدیم از نیمه‌شب گذشته بود.
  • 2. ten (minutes) past six
    2. ده (دقیقه) گذشته از شش [شش و ده دقیقه]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان