Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . صبر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
patience
/ˈpeɪ.ʃəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
صبر
شکیبایی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بردباری
حوصله
شکیبایی
مماشات
صبر
مدارا
مترادف و متضاد
impatience
1.have patience with the slower pupils
1. شکیبا بودن با دانش آموزان کندتر
2.In the end, I lost my patience and shouted at her.
2. در پایان، صبرم را از دست دادم و سر او فریاد کشیدم.
تصاویر
کلمات نزدیک
pathway
pathos
pathology
pathologist
pathological
patient
patiently
patina
patio
patois
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان