[فعل]

to patter

/ˈpætər/
فعل ناگذر
[گذشته: pattered] [گذشته: pattered] [گذشته کامل: pattered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تق‌تق خوردن (به جایی)

  • 1.Rain pattered against the window.
    1. (قطرات) باران تق‌تق به شیشه پنجره می‌خوردند.
[اسم]

patter

/ˈpætər/
قابل شمارش

2 صدای تق تق

  • 1.I heard the platter of children's feet on the stairs.
    1. من صدای تق تق پای بچه‌ها را روی پله‌ها شنیدم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان