[اسم]

pay-off

/pˈeɪˈɔf/
قابل شمارش

1 مبلغ پرداختی پرداخت

مترادف و متضاد payment

2 نتیجه نهایی

مترادف و متضاد outcome

3 رشوه

مترادف و متضاد bribe
  • 1.The clerk was accused of receiving pay-offs for several occasions.
    1. منشی متهم به دریافت رشوه در چندین موقعیت مختلف بود.

4 سود

مترادف و متضاد return
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان