Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دستفروشی کردن
2 . فروختن (مواد مخدر یا اجناس دزدی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to peddle
/pˈɛdəl/
فعل گذرا
[گذشته: peddled]
[گذشته: peddled]
[گذشته کامل: peddled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دستفروشی کردن
دورهگردی کردن، دورهفروشی کردن
1.Farmers come to Seoul to peddle rice.
1. کشاورزان به سئول میآیند تا برنج دستفروشی کنند.
2
فروختن (مواد مخدر یا اجناس دزدی)
disapproving
1.They were accused of peddling drugs.
1. آنها متهم به فروختن مواد مخدر شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
pedantically
pedantic
pedant
pedalo
pedal bin
peddler
pedestal
pedestrian
pedestrian crossing
pedestrian overpass
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان