[فعل]

to peddle

/pˈɛdəl/
فعل گذرا
[گذشته: peddled] [گذشته: peddled] [گذشته کامل: peddled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دست‌فروشی کردن دوره‌گردی کردن، دوره‌فروشی کردن

  • 1.Farmers come to Seoul to peddle rice.
    1. کشاورزان به سئول می‌آیند تا برنج دست‌فروشی کنند.

2 فروختن (مواد مخدر یا اجناس دزدی)

disapproving
  • 1.They were accused of peddling drugs.
    1. آنها متهم به فروختن مواد مخدر شدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان